آتریناآترینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

آترینا، عشق مامان وبابا

اخلاق جدید

  مرواریدم این روزا خیلی مامانی شدی، فقط میگی مم مم و خودت رو لوس میکنی و بغل منو میخوای حتی پیش بابا جونت هم آروم نمی گیری فقط مامان میخوای، ولی در عوض هر وقت بابا جونت میخواد بره بیرون خودت رو میندازی بغلش و باباییتم کلی ذوق میکنه، راستی طلا خانم یه دندون هم بالاخره از پایین درآوردی مبارکت باشه. ...
21 اسفند 1390

تغییرات مهم زیبای بابا در پایان 9 ماهگی

دخترگلم در 8 ماه و 14 روزه گی مرواریدای خوشگلت از بالا دراومدن، الان 2 تا دندون درآوردی و یکی دیگه هم از بالا در حال دراومدن هستش، دیگه این که خانمی بابا تصمیم نداره چهار دست و پا راه بره و فقط میخوای وایسی و مقتدراته قدم برداری. در کل اسباب بازی اصلا علاقه ای نداری ولی در عوض به سیم و کابل و پریز علاقه وافر داری. 
18 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام زیبای من؛تولد نه ماهگیت مبارک. از دوستای گلم متشکرم که جویای حال ما هستن ببخشید دیر پست گذاشتم؛ آخه مشغول اسباب کشی به شهر دیگه بودیم که در اونجا باید مشغول کار شیم؛ باز هم دوری از خانواده و شهری که تا خونه پدر و مادرم خیلی فاصله داره باز هم غربت  ولی باید بهش عادت کنم. راستش این دو ماه حیلی مشغول بودم و خیلی هم خسته ولی در کنار تو عزیزترینم و بابا جونت احساس آرامش دارم.
18 اسفند 1390

تغییرات دلربای من

نفسم هر لحظه که میگذره بزرگتر و زیباتر و شیرین تر میشی، عزیزم مامی جون برای شب یلدا یک جفت گوشواره خوشگل هدیه بهت داد، که الان گوشت کردم و گوشواره های نوزادیت رو درآوردم. روشنایی بخش زندگیم خدا رو شکر دیگه انگشتای دستت رو نمیخوری و حالا به انگشتای پاهای زیبایت علاقمند شدی، خیلی به روروکت علاقه داری وحسابی باهاش بازی میکنی فدات بشم که خیلیی هم به من وابسته شدی و گریه های لوس لوسیت واسه  این که بغلت کنم ، از خود بیخودم میکنه. این روزا علاقه زیادی به کنترل تلویزیون و گوشی تلفن و انواع سیم برق داری، اسباب بازی کلا دوست نداری و بازی نمیکنی و تا میتونی به وسایل پر خطر رو علاقه نشون میدی، بعضی شبا تا صبح خوب نمیخوابی، غذا هم سوپ ماهیچه خیلی دو...
17 دی 1390

ماهگرد 7 ماهگی عشق مامان وبابا

یکتای من 7 ماهگیت مبار باشه، امروز مامی جون زحمت کشید وبرای شما ماهگرد 7 ماهگی گرفت جای بابایی خیلی خالی بود، دلربای من و بابا، لحظه لحظه بزرگ شدنت زیبا و پر از خاطره و از همه مهمتر پر از برکت و رحمت هستش، عاشقانه دوست داریم         ...
17 دی 1390

تغییرات دلبر مامان وبابا در پایان 6ماهگی

  دلبر جانان، هزار ماشاالله بزرگ شدی دیگه کامل غلت میخوری و روی دستات میاستی، قربون اشک چشمات برم که وقتی گریه واقعی میکنی مرواریدات میریزه، غذای کمکی رو هم شروع کردی، فدات بشم الهی که مرتب پاهای عسلیت رو میخوری دیگه دستات نمیخوری در عوض انگشتای پاهات رو تا میتونی مک میزنی، حسابی به من وابسته شدی و بغل کسی نمیری البته بهت بگم من چقدر ذوق میکنم. وقتی هم وسیله ای که دستت میگیرم کلی گریه میکنی مامانی هم اینقده خوشش میاد.دوستت دارم بانوی آرزوهام ...
18 آذر 1390

تولد نیم سالگی

  پرنسس آترینای من چه خوب شد، که به دنیا اومدی و چه خوبتر شد که همه دنیای من شدی...عشق مامانی تولدت هزاران هزار بار مبارک. باباجونم درسته از ما دور هستی ولی من و مامان هر لحظه به یادتیم و به امید اینکه زودتر کنار هم باشیم نفس میکشیم.         ...
18 آذر 1390