اولین مسافرت
ناناز مامانی اولین سفرت برای من تجربه خوبی نبود و شما عزیزترینم خیلی اذیت شدی، اول از همه موقع بلند شدن هواپیما حسابی اذیت شدی و بعد تا رسیدنمون به مکزیکو حسابی بی تابی کردی وقتی که دوباره هواپیما خواست بشینه حسابی حسابی گریه کردی و بی حال شدی فدای چشمای بی حالت برم، نمیدونم چرا خیلی بیقراری و هی گریه میکنی من و بابایی که کم آوردیم دخترم اگه بدونی موقعی که گریه میکنی من چه حالی پیدا میکنم . انشاالله فردا بر میگردیم خونه مون خدا کنه حالت بهتر بشه امشب که اصلا حالت خوب نبود، الهی که همه دردت بیاد واسه من و تو همیشه خندان باشی.
خاله هدی جون از این که به من مجبت داری مرسی، این عکس ها هم تقدیم به شما:
اینجا رستوران هتل هستش اینقده بی تابی کردم نذاشتم مامان و بابا شام بخورن آخه منم غذا میخوام
اینجاهم میدان آنجل هستش بعد از کلی بیقراری فقط رفتم عکس گرفتم و زودی برگشتم