آتریناآترینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

آترینا، عشق مامان وبابا

بعداز یه مدت دوری

1390/9/2 0:57
نویسنده : مامان و بابا
676 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه از تمام دوستان نی نی وبلاگی آترینای نازم معذرت خواهی میکنم، دیر بهشون سرزدم، و بعدش از گل نازم که دیر خاطراتش رو مینویسم. بعدش تولد آریای عزیزم رو تبریک میگم، انشاالله زیر سایه پدر و مادرش بزرگ شه، بعدش به یاسمین زهرای نازم واسه دختر خاله اش تبریک میگم..

دلربای من، از وقتی اومدیم ایران، چندروز خونه خاله جون؛ تهران موندیم، بعدش اومدیم شهرستان خونه مامی جون و باباجون، بعدش هم رفتیم شهرستان بابایی؛ پیش مامان جون و آقاجونت، خوب دیگه همه اولین بار شما رو میدییدن و کلی ذوق میکردن، بعدش هم عروسی عمه جونت بود و حسابی مشغول بودیم، فدات شم به شلوغی عادت نداشتی و کلی بی تابی کردی، حالا هم بدنبال اینترنت پرسرعتم، برم به سایت دوستای گلت سربزنم. راستی خونه مامان مریم واسه 5 ماهگیت ماهگرد گرفتیم. بابایی هم رفته تهران سراع کارای درسیش و ما فعلا پیش مامی و بابا رضا و دایی احسانیم در اسرع وقت میام سایتت رو آپ میکنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله هدي
2 آذر 90 12:03
خيرمقدم خانم خانما! خيلي خوشحالم كه سالم و سلامتين و اوضاع مرتبه. اين چند وقتي كه نبودين خيلي دلمون تنگ شده بود و يه جورايي دلشوره داشتيم. زودي يه عكس از دخملي بذارين ببينم چقدر خوشگلتر شده. از طرف ياسمين زهرا هم تشكر مي كنم. ديگه هر روز بدوين بياين
بابای مهرسا
3 آذر 90 7:41
خوش اومدید به سلامتی